نگاهي به حضور خط در آثار نقاشان

سالروز درگذشت شهريار،روز بيست و هفتم شهريور ماه،روز ملي شعر و ادب پارسي، ناميده شده است؛ به اين مناسبت در اين مطلب نگاهي خواهيم داشت به چند نمونه آثار نقاشان معاصر ايران که در آثارشان از اشعار فارسي استفاده کرده اند.

به گزارش گالري آنلاين،در فرهنگ ايرانيان، زندگي با شعر آغاز و با شعر بدرقه مي شود. کودک در گاهواره، لالايي مي شنود و از همان آغاز به شعر اُنس مي گيرد و پس از مرگ نيز آرايه مزارش، شعري است که برايش مي سرايند و چه بسا خود پيش از مرگ براي خويش شعري مي سُرايد. اين آميختگي ما با شعر و تأثيري که شعر بر فرهنگ و روحيات و رفتار ما مي گذارد، ضرورت پرداختن به آن و ضرورت پاسداري از حريم اين عنصر اعجاز آفرين را بيشتر مي‌کند.
زبان و ادبيات فارسي به عنوان دومين زبان جهان اسلام و زبان حوزه فرهنگ و تمدن ايراني، با هزاران آثار گران سنگ در زمينه هاي مختلف ادبي، عرفاني، فلسفي، کلامي، تاريخي، هنري و مذهبي همواره مورد توجه و اعتقاد ايرانيان و مردمان سرزمين هاي دور و نزديک بوده است. با وجود حوادث و رويدادهاي پرتب‌وتاب و گاه ناخوشايند، باز هم اين زبان شيرين و دلنشين در دورترين نقاط جهان امروزه حضور و نفوذ دارد.
در ادامه نگاهي داريم به آثار هنرمنداني که خط در آثار آنها حضور دارد.

اسدالله کياني (متولد ۱۳۲۵)

اسدالله کياني از جمله هنرمندان پيشکسوت در زمينه نقاشيخط معاصر است که در چند دهه اخير پيوسته تلاش کرده تا قرائتي نقاشانه از خط فارسي را در گستره تجربه‌هاي گوناگون در کارنامه هنري خود جاي دهد.

اثر حاضر يکي از آثار شاخص اوست که در آن، خوشنويسي ايراني بهانه‌اي براي نمايش يک فرم هندسي و حجمي بر بوم نقاشي شده است. در اين تابلو، خط با ديدگاهي متفاوت و فارغ از بار معنايي و گاه ناخوانا، دستمايه‌اي بصري و بازتاب‌دهنده الگوهاي ذهني هنرمند در گستره بوم شده و به عبارتي خوشنويسي مقام ثانوي را در نقاشي يافته است.

ايرج اسکندري (متولد ۱۳۳۵)
ايرج اسکندري از هنرمندان نقاش شناخته شده است که از شعر در آثارش بهره مي برد. يکدستي سطوح و عدم استفاده از سايه روشن، استفاده از حداقل رنگ و اکتفا به تيرگي و روشني خاکستري ها باز تعريفي است از سادگي در داشتن آرامش و لذت بردن از زندگي. گويي هنرمند به مخاطب گوش‌زد ميکند براي داشتن آرامش کافي‌ست از پيچيدگي هاي ذهني دور شد.

فضا هاي درهم آميخته مثبت و منفي(تيره و روشن) اشاره به طبيعت چرخه زندگي و حضور سختي ها در کنار روزهاي روشن دارد و آن را جزئي از سرشت خلقت مي‌داند‌.
فرم هاي در هم غلتيده نرم درختان که اغلب به سوي بالاي کادر حرکت کرده اند بر سبکي و لطافت فضاي اين خانه افزوده است.

جليل رسولي (متولد ۱۳۲۶)

جليل رسولي، خوشنويس برجسته و از چهره‌هاي شناخته شده در زمينه نقاشيخط ايراني است که همواره در خلق آثارش به‌دنبال سوژه‌‌هاي تازه و تکنيک‌هاي نوين بوده و همين امر باعث شده تا در دوره‌هاي مختلف فعاليت هنري‌اش، مجموعه‌هاي متفاوتي را ارايه کند.

آثار رسولي مرز ميان خوشنويسي، نقاشي و تايپوگرافي را مخدوش مي‌کند و در اين هاله ابهام، هنري پا مي‌گيرد که کاملاً روح ايراني در آن حاضر است و توان آن را دارد تا در اينفضاي تازه، نفس بکشد. به عبارت ديگر، استفاده از بوم و رنگ به عنوان امري معمول درنقاشي از يک سو، و معنادار بودن و قابليت خوانش از سوي ديگر، نسبتي ميان سنت زيباشناسانهخط و ادب فارسي با هنر نقاشي ايجاد مي‌کند که قابل تأمل است و توانايي آن را دارد کهخطوطِ پيکرگون را تا مرز هنري مفهومي پيش برد.

حسن زرين‌قلم (سده ۱۴ ه.ق)

حسن زرين‌قلم از خوشنويسان دوران قاجار، علاوه بر کتابت، دستي در هنر تصويرگري و شاعري نيز داشت و اين سه را در آثار تفنني خود، با ذوقي سرشار ترکيب کرده و آثار فراواني آفريد که وجوه شاعرانه، صورتگرايانه و خطاطانه را به صورت همزمان در خود جاي داده است.

ابتکار و تلفيق خطوط مختلف از ويژگي‌هاي بارز تابلوهاي زرين‌قلم است. او در نگارش خطوط مختلف از قبيل نستعليق، نسخ، ثلث، تعليق، شکسته نستعليق و… به استادي رسيده بود و در طغرانويسي (مثنانويسي) نيز شهره بود. علاوه بر آن خط غبار خوش و متوسط را به صورت برعکس نيز مي‌نوشت و به همين دليل آثارش در مرز ميان خوشنويسي سنتي و آن‌چه بعدها نقاشيخط نام گرفت، قرار دارد.

حسين زنده رودي (۱۳۱۶)

دغدغه اصلي زنده‌رودي کشف ارزش‌ها و ظرفيت‌هاي حروف فارسي، در شکل‌آفريني تازه‌اي از هنر بصري است. در تابلوهاي وي، حروف و کلمات فارسي در هم تنيده مي‌شوند و با پيچ وتاب خوردن در يکديگر، وحدتي از کثرت را آشکار مي‌کنند که در نهايت، انباشتي خيره‌کننده از فرم را رقم مي‌زند.

هرچند در نگاه نخست، آثار زنده‌رودي هميشه پلي با هنر خطاطي برقرار مي‌سازد، اما آثار وي بيش از آن که خطاطي باشد، دلبسته تجسم فضايي نقاشانه‌اند.

صادق تبريزي (۱۳۹۶-۱۳۱۷)

صادق تبريزي نقاش داستان‌هاي عاشقانه و مضامين رمانتيک، با الهام از سنت نقاشي ايراني است که بياني مدرنيستي را در کار خود اصل و اساس قرار داد. او پيوسته تلاش کرد تا اين بيان بصري را در قالب گفتماني نو از همنشيني نقش و رنگ به شکوفايي خود برساند.

تبريزي براي دستيابي به روايتي نو، با آگاهي به جست‌وجو در مؤلفه‌هاي زيست‌بوم خود پرداخت و کاشف افق‌هاي نويني در عرصه جهان ايراني شد. در چنين بستري هنرمند نه تنها به کنکاش در داستان‌ها و ادبيات غنايي کهن ايران و يافتن نکات نغز و لحظه‌هاي ناب پرداخت، بلکه عميقاً خود را نيازمند جستن و پروراندن زبان، بيان و قالبي نو احساس کرد. پس در مسير شناخت حافظه تاريخي سرزمينش، با درشت‌نمايي مينياتورهاي کوچک و شيوه‌هاي رنگ‌پردازي و ترکيب‌بندي‌هاي تازه، معيارهاي زيباشناختي هنر نقاشي در ايران را ارتقا بخشيد.

صداقت جباري (متولد ۱۳۴۰)

صداقت جباري يکي از موفق‌ترين تجربه‌ها در خلق نقاشي آبستره با استفاده از عناصر خطي و خوشنويسي فارسي را رقم زده است. او با تسلط بر خوشنويسي در مقام استادي و نيز تحصيلات عالي در رشته گرافيک به خوبي توانسته نقاشي‌هايي انتزاعي با ترکيب تصويري فوق‌العاده و کاربست استادانه ضربه‌قلم‌هاي قدرتمند و بي‌مهابا، خلق کند. تسلط او بر رنگ، به ويژه رنگ‌هاي تخت چون طلايي و ترکيب فام‌هاي نزديک به يکديگر از ديگر ويژگي‌هاي نقاشي‌هاي جباري است.

علي شيرازي (متولد ۱۳۳۹)

با توجه به شناخت و مطالعه دقيق شيرازي از ميراث ارزشمند خوشنويسي ايراني، در چند دهه اخير، اثر نقاشيخط هنرمند نيز با تکيه بر همين پيشينه هنري شکل گرفته و يادآور ترکيب‌بندي‌ها و چيدمان انتزاعي حروف و کلمات در «سياه‌مشق»هاي نستعليق است. با اين حال تأثير زيبايي‌شناسي مدرنيستي را مي‌توان در کوشش خلاقانه هنرمند در ترکيب‌هاي قدرتمند، اجراي بي‌نقص اتصالات و رنگ‌آميزي چندلايه و سايه‌روشن‌هاي ميان حروف با هدف ايجاد حجم مشاهده کرد.

فرامرز پيلارام (۱۳۶۲-۱۳۱۶)

فرامرز پيلارام چهره‌اي شناخته شده در ميان موج نوسنت‌گرايي هنرمندان دهه ۱۳۴۰ ايران است که تأثير بسزايي در شکل‌گيري مفهومي تازه در گستره نقاشيخط مدرن داشت. پيلارام در آثار اوليه‌اش، نقشمايه‌هاي هندسي را در تلفيق با فرم‌هاي فيگوراتيو، عناصر معماري مذهبي و نقش مهرهاي کتيبه‌دار دستمايه کار خود قرار داد، اما در ادامه و در مسير جست‌وجوهايش به سراغ فرم‌ها و ترکيب‌بندي‌هاي حروف نستعليق و شکسته‌نستعليق در خوشنويسي ايراني رفت.

فرهاد مشيري (متولد ۱۳۴۲)

فرهاد مشيري، از نسل دوم هنرمندان نوگراي ايران است که به تجربه‌گري در نقاشي با خطوط فارسي اهتمام ورزيده و در دو دهه اخير هنرش با گرايش به نقاشي‌ با خط فارسي و ترکيب‌بندي‌هايي انتزاعي و مبتکرانه‌، سير بالنده‌اي را در پيش گرفته است. او با ارجاع به عناصر فرهنگي ايراني پيوسته رويکرد هنر پاپ را در کارهايش دنبال کرده است. اين رويکرد در بسياري از آثارش با درکي صحيح از فرم سفالينه‌هاي قديمي و هندسه و ريتم در خط نستعليق، روايتي متفاوت از جريان سقاخانه و هنرمندان نوسنت‌گراي ايراني در عرصه نقاشيخط را ارايه مي‌دهد.

کوروش شيشه‌گران (متولد ۱۳۲۴)

در آثار کوروش شيشه‌گران، خط به عنوان عنصري بصري به استقلالي بي‌مانند دست مي‌يابد که بر پهنه بوم بسان نوارهايي پيچان مي‌چرخد و در چرخش خود فضايي آکنده از انرژي و سرزندگي را شکل مي‌دهد. خط نمادي از جريان هستي است که نيروي پرتلاطم خود را به گردش در مي‌آورد و «بود» را از «عدم» مي‌آفريند. رد پاي اين موجوديت يافتن در خطوط در هم تنيده نمادپردازي مي‌شود؛ چيزي که در نگاه نخست آشفته است به واسطه وجود نظمي مستتر، اين کلاف سردرگم را هويت مي‌بخشد و گاهي شکلي ارگانيک را تداعي مي‌کند. بدين معنا روند شکل‌گيري اثر، تقابل گره و گره‌گشاي است که در تعاملي فراکتالي خطوط بي‌قرار را نظم مي‌دهد و بي‌کرانگي عدم را در کران‌مندي هستي محدود مي‌کند.

محمد احصايي (متولد ۱۳۱۸)

بدون شک مهم‌ترين دستاورد محمد احصايي در پويش نقاشي‌خط ايران، مکاشفه شکلي او در حروف الفباي فارسي است که در بسياري از کارهايش، به نوعي شالوده‌فکني در کلمه منتهي شده است. وي به زيبايي بافتار کلمه را مي‌شکافد و حروف متشکله آن را آزاد مي‌سازد تا از اين رهگذر زيبايي‌شناسي خط فارسي را به اصول نقاشي مدرنيستي پيوند دهد. نتيجه اين نگاه نقاشانه به متن، تابلوهايي است بسيار تماشايي با کيفيت گرافيکي خيره‌کننده که کلمات يا نشانه‌هاي متني در آن‌ها کمابيش عاري از معنا بوده و تنها با هويت شکلي خود بر پهنه يک ترکيب انتزاعي ظاهر مي‌شوند

محمود زنده‌رودي (متولد۱۳۲۲)

محمود زنده رودي (زنده) نقاش خاطرات، ياد بودها و ارزش هاي فرهنگي است که بخش اعظم حيات خود را در آن زيسته و تجربه ها آموخته است.او آثارش را نه زنده رودي بلکه زنده امضا مي کند.
آثاراو رنگ و بويي ايراني دارد و اگر ايراني ها را به پيچ تاب هاي خط نستعليق دعوت مي‌کند، رنگ هاي چشم نوازش، چشم علاقمندان آثارهنرمندان ايراني را خيره مي‌کند.

مهدي فلاح (متولد ۱۳۳۵)

او هنرمندي است که هم در خوشنويسي و هم در موسيقي ايراني فعاليت حرفه اي دارد.از جمله استادان او در موسيقي، آواز و شعر مي‌توان به «محمدرضا شجريان»، «حسين عمومي» و فريدون مشيري اشاره نمود. او در زمينه خوشنويسي از محضر «سيد حسن ميرخاني» و «غلامحسين اميرخاني» بهره برده‌است.

ناصر اويسي (متولد ۱۳۱۳)

اويسي خود به صراحت تأکيد مي‌کند که «هميشه سعي داشته‌ام به عنوان يک نقاش معاصر کارهايم شناسنامه ايراني داشته باشد». به همين دليل عناصر کهن ايراني، به ويژه موتيف‌هاي نقاشي دوره قاجار و صفويه، خوشنويسي و همينطور نقوش هنر تزييني ايران، مثل اسب‌ها، زن‌ها، ديوهاي اسطوره‌اي و خورشيد خانم ايراني در بسياري از کارهاي وي حضور دارند. با اينکه اويسي به‌طور مشخص از آغازگران مکتب سقاخانه به شمار نمي‌آيد، اما با توجه به اسلوبي که برگزيده مي‌توان ادامه جريان سقاخانه که از دهه ۱۳۴۰ آغاز شده را در آثار وي دنبال کرد.

منبع: ايرنا / حراج تهران

پیمایش به بالا