روايت علي فرامرزي از نمايشگاه بعد چهارم (بخش دوم)

"ناظر، بخشي از اثر هنريست، و هر اثر هنري به تعداد بيننده‌هايش معنا دارد." اين را علي فرامرزي هنرمند پيشکسوت کشورمان در آستانه ي برگزاري نمايشگاه انفرادي آثارش و رونمايي از کتاب يادداشت هاي علي فرامري، در فرهنگسراي نياوران بيان کرد و مفهوم "بعد چهارم" در اين مجموعه را توضيح داد.

فرامزري در گفتگو با  خبرنگار گالري آنلاين در رابطه با شکل گيري ايده  برگزاري نمايشگاه بُعد چهارم و چگونگي خلق آثار اين مجموعه توضيح داد. اين مصاحبه در دو بخش تنظيم  شده است که بخش اول آن پيش از اين منتشر شد. در ادامه خواننده بخش دوم اين گفتگو باشيد:

حيطه فرهنگ حوزه‌ايست که به عنصري بسيار مهم نياز دارد تا تبديل به محصول فرهنگي شود؛ و آن انسان است. اگر انساني نباشد تا اثر هنري را درک و دريافت کند، آن اثر در عالم فرهنگ حضور و وجود نخواهد داشت. به همين دليل ما در تعريف هنر معاصر چنين جمله‌اي داريم که مي‌گويد: ناظر، بخشي از اثر هنريست. اگر کتابي باشد که کسي آن را تا ابد نخواند، اصلا آن کتاب وارد حوزۀ فرهنگ نمي‌شود.

به عقيدۀ من بحث ناظر از دو جهت اهميت دارد؛ يکي آنکه هنرمند، در زمان خلق اثر هنري حتما داراي يک وياچندناظر ذهنيست، و دوم اينکه يک ناظر عيني و بيروني که همان مخاطبان و بازديدکنندگان آثار هستند نيز وجود دارد.

ناظر ذهني به اين معني است که هنرمند هميشه براي يک ناظر ذهني خلقِ اثر مي‌کند. اين ناظر، يک تصوير ذهني از يک فرد ، گروه اجتماعي، تفکر يا فلسفۀ خاص يا … است. اصلا معنيِ شخصيت هنري همين است که شما چگونه ناظر ذهني‌اي در هنگام خلق اثر هنري تجسم مي‌کني و دوست داري که اثرت مورد قبول چه کسي، چه گروه اجتماعي يا چه تفکر خاصي قرار گيرد؛ "تو اول بگو با کيان زيستي، که تا من بگويم که تو کيستي" . ما وقتيکه از نوع نگاهمان صحبت مي‌کنيم، در واقع داريم دربارۀ نوع نگاه ناظر ذهنيمان سخن مي‌گوييم ،نوع الگو يا الگوهايي را که داريم ، سقف هنري ما را تشکيل مي‌دهند.

گاهي در زندگي ممکن است ناظرهاي ذهني ما و يا همان شخصيت هنري‌ مان تغيير کنند، ولي بالاخره در هر لحظه ناظري وجود خواهد داشت که بر کار من نظارت کند. همين که مثلا هنرمندي دوست نداشته باشد که کارش عامه‌پسند باشد، همين تيپ فکري هم، براي او ناظر ذهني محسوب مي‌شود.

حافظ مي‌فرمايند که : "پردۀ پندار مي‌بايد دريد". حتي حافظ که انقدر براي جهان عيني شعر گفته است، باز هم در جاهايي از مخاطب خواسته که فلک را سقف بشکافد و طرحي نو دراندازد، و در اينجا، به جهان ذهني اشاره دارد.

بُعد فرهنگ، به سازي مي‌ماند که تا نوازنده صداي آن را در نياورد، موسيقي و صوتي در کار نخواهد بود. به همين جهت است هنر به عنوان فعاليتي که فرهنگ را مجسم مي‌کند و انسجام مي‌دهد بسيار مهم است. هنر تبلور فرهنگ است. درک و تحليل هنر، احتياج به تيزهوشي و استعدادي ويژه دارد.

روزهايي است که حالم خوبست و مثلا در جايي از کارم از رنگ چرک و مرده استفاده مي‌کنم، در نهايت مي‌بينم که رنگي شفاف شد و بالعکس! اين امر بدين معناست که اثرِ من، هر چه را که در درون من است نمايان مي‌کند و به طرز ناخودآگاهي بيرون مي‌کشد.

هرمان هسه مي‌گويد که هنر مانند دُم خروس است؛ در هنر نمي‌شود دروغ گفت، و حتي زماني هم که در حال دروغ گفتن هستي، باز هم مثل اينست که داد مي‌زني و مي‌گويي من دارم دروغ ميگويم، در نتيجه در نهايت بازداري ازديد اهل فت راستش را مي‌گويي!

فرامرزي تأکيد مي‌کند که ما در حوزۀ فرهنگ يک عنصر مهم داريم که همان ناظر يا دريافت کننده است و بدون حضور او، ديگر فرهنگي وجود ندارد، و در ادامه ويژگي ديگر اثر هنري در حوزه فرهنگ را چنين توضيح ميدهد:

نکتۀ مهم اينست که اين تجربه، معنا، حس و دانشي که هر لحظه به اثر هنري تزريق شده است، به کجا مي‌رود؟

 همۀ اينها حتي با نگاه عيني هم قابل مشاهده هستند و اين به اين معناست که ما بُعد جديدي به ابعادهستي افزوده‌ايم. هر فرد با توجه به تجربيات گذشته و درک و دريافتش، جهان متفاوتي دارد. تصور کنيد يک کتاب را 5 نفر مي‌خوانند و در آن کتاب، نويسنده به توصيف روستايي پرداخته است؛ در اين صورت هر کدام از آن 5 نفر بر اساس تجربيات خود تصويري متفاوت از آن روستا مجسم خواهند کرد.

فرهنگ، سرزمين آزاديست و در ذات خود آزادي را دارد. في‌الواقع، ابعاد فرهنگ لايتناهيست. آنجا که مولانا مي‌گويد مُردم اندر حسرت فهم درست، بدين معناست که کسي نتوانسته جهان او را درک کند.

ما با قائل شدن به بعدي ديگرازحوزه فرهنگ ، به نوعي به فرهنگ شخصيت‌بخشي، استقلال‌بخشي و معنابخشي رابرميگردانيم.

فرامرزي صحبت‌هايش را جمع‌بندي مي‌کند و چنين نتيجه مي‌گيرد:

من فکر مي‌کنم که هنرمنداني مانند سزان (که در امپرسيونيست‌ها فيلسوف‌ترين بوده است و از دل کارهاي او سبک کوبيسم بيرون آمده است؛ و براک اولين کسي بود کوبيسم را در کارهاي سزان ديد و درک کرد و سپس پيکاسو، کوبيسم را از براک گرفت.)، و يا ديگر هنرمندان آن مقطع، فلسفۀ زمان خودشان اين باور را در آنها ايجاد مي‌کرد که دريافت ما از واقعيت، هميشه با همه حقيقتِ آن يکي نيست، و ما فقط بخشي از واقعيت را به عنوان حقيقت مي‌بينيم، و براي اينکه بتوانيم به حقيقتِ هر پديده‌اي نزديک شويم، نياز به نگاهي چند بُعدي و چند وجهي داريم، همان اتفاقي که در آثار سزان افتاد و باعث شد که کوبيسم پايه‌گذاري شود و تبديل به مکتب جهاني حتي در حوزه‌هاي ادبيات و سينما گردد. ما نگاه چند بعدي امروزمان را مديون نوع تفکر آن زمان هستيم. فلسفه، تفکر فلسفي و تحليل‌هاي متکي بر واقعيت‌هاي عيني تا حد زيادي بر فرهنگ و هنر تأثير مي‌گذارد.

کوبيسم بدين معني‌ست که منِ ناظر با هر زاويه‌اي که به اثر نگاه کنم، تنها  بخشي از واقعيتِ حقيقي  آن را درک خواهم کرد.

به عنوان مثال، در فيلم آژانس شيشه‌اي، شخصيت حاج کاظم، يکبار از ديد هم‌رزمش مورد تحليل قرار مي‌گيرد، يکبار از ديد صاحب آژانس، يکبار از ديد ساير مردم در اجتماع، يکبار از زاويۀ ديد رضا کيانيان در نقش مأمور انتظامي، يکبار از ديد مأمور امنيتي، يکبار از ديد فرزندش و يکبار هم از ديد همسرش به او نگاه مي‌شود.

در نهايت ميتوان گفت، شايد اگر اين تفاوت ديدگاه‌ها را در زندگي درک کنيم، بتوانيم زندگي بهتر و مصالحت‌آميزتري داشته باشيم.

اين ديدگاه دُگماتيسم را از بين مي‌برد و سبب ميشود يک‌طرفه و با يک ديدگاه قضاوت نکنيم. جامعه‌اي که به اين مرحله برسد، مردمانش مي‌توانند گفتمان‌هايي را شکل دهند که از دل آنها فرهنگ زاييده مي‌شود. حتي در حوزۀ ديپلماسي هم امروزه شاهد ابعاد گوناگوني هستيم؛ ديپلماسي فرهنگي، ورزشي، اقتصادي، نظامي، سياسي، جغرافي و … . در مقاطعي مثلا ممکن است ديپلماسي فرهنگي برش بيشتري نسبت به ديپلماسي سياسي داشته باشد، مانند کاري که اصغر فرهادي کرد و تأثيري که بر روي جوامع گذاشت.

من بارها راجع به ديپلماسي فرهنگي قلم زده‌ام و اخيرا مي‌بينيم که مثلا دکتر ظريف به نمايشگاه‌هاي نقاشي سر مي‌زنند و از آنها بازديد مي‌کنند. نمي‌شود به جامعه‌اي که سينماگر آن برندۀ جايزۀ معتبر جهاني مي‌شود، حملۀ نظامي کرد؛ زيرا پس از آن چه پاسخي دارند که به جامعۀ جهاني وافکارعمومب بدهند. آنها نمي‌توانند به چنين جامعه‌اي اَنگ بي‌فرهنگي و وحشي بودن بزنند تا بهانه‌اي براي حملۀ نظامي داشته باشند. درجامعه‌شناسي فرهنگي مي‌خوانيم که فرهنگ قدرت سرايت به همه چيز و همه حوزه را دارد و دليل اهميت آن هم دقيقا همين است.و جوامعي موفق خواهند بود که در اين راه هزينه مي‌کنند، سفيران هنري دارند، دوره‌هاي هنر مختلف مانند رزيدنسي‌ها و … را برگزار مي‌کند و هزار و يک کار ديگر، صرفا بدين جهت که اعتبار و جايگاه کشور و مردمشان را بالا ببرند.

اين هنرمند نقاش در رابطه با موضوع و ويژگي هاي تکنيکي آثارش در نمايشگاه بعد چهارم بيان کرد:

موضوع کارهاي من، در ادامۀ کارهاي کويري‌ام است و به همين دليل رنگ قرمز و زرد در آنها اهميت بيشتري دارد.

فرامرزي با تبيين اينکه " امروزه و با شرايط فعلي، واژۀ کوير براي من داراي دو معني است، توضيح مي‌دهد:

يکي زيباشناسي (به عنوان بخشي از طبيعت که ويژگي‌ها و عناصر زيباشناسانۀ خودش را دارد) و يک معني محيط زيستي. به عنوان بخشي تهديد کننده به عنوان مثال در حوزۀ کم‌آبي، پيشرفت کوير و … .

من نمي‌توانم صرفا بر بخش زيبايي شناسي آن تمرکز کنم. حتي اين موضوع را دو سال قبل به خانم ابتکار هم گفتم که با توجه به شرايط جغرافيايي که در آن قرار داريم، بخش محيط زيستي هم اهميت ويژه‌اي دارد  و اين دو وجه که در حقيقت با هم در تضاد هستند براي من در آثارم مطرح بوده است. يعني شما در اين کارهاي من المان‌هايي از کوير و حرکت‌هاي کويري و چيزهايي تهديدکننده را در کنار عناصر زيبايي‌شناسانه مي‌بينيد. اينها در واقع در ادامۀ آن دوره از کارهاي کويري من است که به اينجا رسيده‌اند و بخشي از آنها بر روي حجم‌ها رفته است.

هميشه برايم  هندسه و هنر در کنار هم جذاب بوده‌اند. حرکت‌ سطوح مستفيم وسرتاسري که در تابلوهايي کويري من مي‌بينيد مانند حرکت جاده است. ما هميشه ناظر کوير هستيم و در آن حرکت مي‌کنيم. اين حرکت، سطوح را نيز بهم مرتبط مي‌سازد و اين موضوع را من براي انسجام بخشيدن به وجوه مختلف احجام نيز استفاده کرده‌ام. مولانا مي‌گويد: دو دهان دارم گويا همچو ني، يک دهان پنهانست در لبهاي وي، يک دهان افکنده است سوي شما اين هاي و هِي. يعني همان موقعيت انسان در دو سرِ حلقۀ هستي را توضيح مي‌دهد، يکي عالم تجريد و يکي عالم عيني.

در کل، آثار ارائه شده در نمايشگاه مربوط به 3 سال اخير است. تابلوهايم روي بوم کار شده است ولي احجام روي بوم نيستند، مثلا استوانه بر روي لوله‌هاي پلکسي مقاوم کار شده است و در ساير احجام  از نئوپان و اکريليک استفاده شده است و برخي از آنها ترکيب اکريليک و رنگ روغن هستند.

پیمایش به بالا