یادداشتی بر یک رخداد

نگاهی به چهارمین نمایشگاه آثار گروهی از هنرمندان خودآموخته در نگارخانه لاله

نگارنده: نازنین رشیدی

هنر خود آموخته، اصطلاحی است برای اطلاق به هنرمندانی که بدون گذراندن دوره های آکادمیک هنری و عدم آشنایی با اسلوبهای هنری به خلق آثار ناب و تاثیرگذار مشغول بوده ا ند. اگر به تاریخ رجوع کنیم، هنر خودآموخته از هنرهای ابتدایی انسانهای اولیه و اقوام پریمیتیو تا نقش پردازان و بافندگان گبه های ایرانی و ...را شامل شده و تا قرون متأخر ادامه می یابد. تحقیقات نظری و عملی ژان دو بوفه(هنرمند سرشناس فرانسوی) در قرن بیستم باعث شد تا این ژانر هنری بیشتر مورد توجه واقع شده و با نام هنر خام(art brut)، و بعد از آن با عناوینی همچون: نائیوآرت،اُوت سایدرآرت، فُلک آرت، چیلدرن آرت و ... به مردم جهان معرفی شود.

البته ایران نیز هیچ گاه از وجود این هنرمندان تاثیرگذار و ناشناخته بی بهره نبوده است و چندین هنرمند از طریق افرادی در خانواده و یا از طریق برخی از هنرشناسان کشف و به جامعه هنری معرفی شده اند. که از شاخص ترین آنها؛ می توان به مکرمه قنبری، حسن حاضر مشار، علیخان عبداللهی،داود کوچکی، و... اشاره کرد. تعدادی از این هنرمندان مورد توجه برخی از گالری ها و علاقه مندان قرار گرفته و رویدادهای متعددی را به خود اختصاص داده اند. مسلماً علاوه بر هنرمندان مذکور، هنرمندان خودآموخته و با استعداد بسیاری نیز همچنان در جامعه وجود دارند که ناشناخته باقی مانده اند.

در این یادداشت، به بهانه برگزاری چهارمین نمایشگاه آثار گروهی از هنرمندان خودآموخته که با هدف بسترسازی برای شناسایی و معرفی این هنرمندان در نگارخانه لاله برگزار شد، نگاهی کوتاه بر آثار11 هنرمند این نمایشگاه داشته ایم.

در این نمایشگاه، علاوه بر نمایش آثار 5 هنرمند خودآموخته شناخته شده، آثار6 هنرمند جدید نیز با همکاری موزه مکرمه قنبری معرفی و برای اولین بار به نمایش درآمده است.


هنرمندان شرکت کننده:

مکرمه قنبری،علیخان عبداللهی، فیروزه یزدانی، صغری عبداللهی، پروین جلالی،لیلا تبریزی،آمنه قنبری، هاجر نصیری،فاطمه علیزاده،محمد علی شیخی عزیزی،حسین شعبانی

در بررسی و تحلیل آثار نقاشی همه این هنرمندان خودآموخته میتوان گفت دنیای تصویری آنان وجه اشتراکی نزدیک با دنیای نقاشی کودکان دارد. در نگاه اول؛گویی ذهنیات و آثار آنان درهمان زمان کودکی متوقف شده و با گذشت زمان تغییری درآن پدید نیامده است. اما با کمی تامل متوجه تفاوتهایی در نوع نگرش و تجربیات زیسته زندگی آنها می شویم که مفاهیم آثارشان را از نقاشی کودکان متمایز می سازد. عدم آشنایی این هنرمندان با چارچوب های هنری باعث شده که آثارشان بیان کننده حالات خالص و احساسات بدون واسطه و درونی آنها به شکلی ساده، شفاف و خام دستانه باشد.

در آثار دده آمنه (آمنه قنبری) تاکید هنرمند برچشم و صورت انسان است و ما را به یاد هنر عهد باستان در بین النهرین می اندازد که سر و چشم را مهمترین عضو بدن انسان دانسته و درشتی چشم گویای حالات درونی و چشم انداز روح اوست. البته بدون این که هنرمند آثار آن دوره را دیده باشد. همچنین تعدد فیگورها در چیدمانی سیال و بدون مکانی مشخص، حسی از تعلیقی شورانگیز در فضا را القاء می نماید.

اما درآثار هاجر نصیری،در نگاه اول، فیگورهایی با فرمهای ساده هندسی در پس زمینه های خالی و عاری از هرگونه عناصر اضافی خودنمایی می کنند. حرکت های انفرادی و گروهی زنان روستایی در حالت سرور و شادمانی یا طَبَق بر سر، حالاتی از فعالیت و شور زندگی را در آثار این بانوی هنرمند نشان می دهد و البته در فیگورهای مرد و زن سیاه پوش (تابلوهای تک پرسوناژ)، حالاتی از اندوه و شاید عزا بیان می کند که استفاده از رنگ های سیاه برای موها، لباس، چهره های تیره و سایه دار و پس زمینه تابلو که با رنگ های کدر پر شده است، همگی در تضاد با فضای آثاری است که نشاط زندگی و شادمانی را تداعی می کند.

در آثار محمد علی شیخی عزیزی، تخیل اغراق آمیز و حالات روان شناختی بیش از آثار هنرمندان دیگر به چشم می خورد و از لحاظ روحی بسیار قابل تامل است. ترسیم آدمک های بدون پیکره که صرفاً دست و پا دارند، چهره ها و فیگور اغراق شده انسان است که ناشی از ناتوانی هنرمند در تشخیص تناسبات بدن انسان نمی باشد، چرا که درآثار دیگر، (پیکره مردی سیاه پوش) با رعایت طراحی اندام، شانه، دست ها، بالاتنه و پاها، نیاز هنرمند به ضرورت بیان بهتر این حالات نشان داده شده است.

لیلا تبریزی(نازی خاله) در نقاشی هایش تاکید زیادی بر حضور انسانها در طبیعت بکر و همزیستی با پرندگان داشته است، انسان هایی با صورت های بزرگ که بعضاً یک چشم و از زاویه نیم رخ دارند که تشابهاتی با نقاشی های مصر باستان و همچنین نقاشی های مدرن پیدا نموده است. آثار وی شباهت بسیاری به دنیای دختر بچه ها دارد. طراحی لباسهای رنگارنگ، چهره و موها از ارزش زیادی برخوردار است. او توانسته شادمانی و نشاط را با ترسیم لب های خندان و ابروان هلالی و استفاده از رنگ های درخشان نشان دهد. نقوش گیاهی در تقسیم بندی های ساده و هندسی که تداعی کننده زمین های کشاورزی است، بسیار مورد توجه قرار گرفته است.

آثار فیروزه یزدانی به نقاشی نوجوانان نزدیکتراست. نقاشی های او به خصوص فیگورهای دخترانه، فضایی از نقاشی دختر بچه را در سنین 11 الی 13 سالگی را تداعی می کند. مضامین مذهبی، قصه ها، و مراسم های آیینی از اصلی ترین موضوعات ذهنی اوست. تاکید بر یک فیگور که معمولاً پشتش به بیننده می باشد، شاید حضور خود هنرمند در تابلو را نشان می دهد که به شکلی مشخص، بزرگتر از سایر فیگورهاست و در جایگاهی که در تقسیم بندی تابلو، از جنبه عاطفی دارای اهمیت بیشتری است، قرار دارد.

در آثار حسین شعبانی، این هنرمند فقید؛ به صراحت باید گفت طراحی خطی با استفاده از خودکار، بیانی قوی و با صلابت دارد. حضور پر ازدحام و اجتماع انسانهای محلی، پرندگان و حیوانات اهلی در ستون های افقی، عمودی و یا مدور از نکات بارز آثارش است که ارتباط نزدیک هنرمند با طبیعت بکر و محیط زندگی را به نمایش می گذارد، آثارش از نظر ترکیب بندی دارای بیانی استوار می باشد در بعضی از آثار نگرانی و گرفتاری در چهره انسانها را با استفاده از خطوط پر انرژی و خشن می توان مشاهده کرد و این حس را با کوچک و یا بزرگ نمایی فیگورها بهتر و بیشتر به نمایش گذاشته است.

فاطمه علیزاده؛ نقاش دیگری است کهنوع نگاه او در آثارش بیشتر تداعی کننده ساختار نگارگری ایرانی است که در یک کادر، بطور همزمان ترکیبی از عناصری مختلف همچون: انسان، طبیعت، حیوان و گیاهان را به کار گرفته و توانسته با ترسیم دلنشین حوض، فرش و خانه، ساختار تصویری زیبا و پر شوری را ارائه نماید. از سویی، به کارگیری رنگهای یک دست و تخت در پس زمینه آثار، عدم توجه به خط افق،تعلیق فضا همراه با سادگی و حرکت پیکره ها، و نیز چهره های شاداب، از مشخصات دیگر آثار اوست.

آثار زنده یاد مکرمه قنبری بیان کننده خاطرات، مضامین مذهبی، اساطیرشاهنامه، منظومه ها و قصه های محلی است که با رنگهای درخشان و ترکیب بندیهای سیال و فرمهایی ساده شکل یافته است. آثار او را به راحتی می توانیم با نقاشی های مارک شاگال مقایسه نمائیم. وجه اشتراک دو هنرمند بدون توجه به جایگاه هنری شان؛ اغراق نمایی در اندازه ها، قدرت روایتگری آثار، ترکیب بندی خاص،که فضای مثبت و منفی درهم تنیده شده را به نمایش می گذارد، از یک قدرت بیان برابر برخوردارند و هر دو فضا به یک اندازه به چشم می آید.

پروین جلالی در آثار نقاشی و حجمی خود، بیشتر حسی بومی و قومی را انتقال می دهد که فراتر از یک مرز مشخص جغرافیایی می باشد . نقاشی ها دارای فشردگی بصری و پیکره های رنگارنگی است که ما را به یاد نقاشیهای دیواری بومیان مکزیک می اندازد. تاکید بر فیگور های کشیده زنان با لباس های منقوش در ترکیب کلی آثار بیشتر به طراحی و نقوش پارچه نزدیک شده است. اما در مجسمه ها فرم های بدوی با چهره هایی متعدد که در حال تمرکز و یا نیایش هستند؛ گویی ناگفته ها و راز و رمزی خاص را به بیننده القاء می نمایند.

صغری عبداللهی؛در آثار حجمی و نقش برجسته ی او شناخت چهره و اعضای بدن توسط هنرمند مشهود است و نسبت به دیگر هنرمندان یاد شده، ایشان فیگور و نقوش انسانی را با فرم ها و نشانه هایی نسبتا واقع گرا بیان کرده است. وی در برخی از آثار حجمی، سیم های لاکی مستهلک را انتخاب نموده و ضمن بازیافت، با استفاده از قلاب بافندگی، مجسمه هایی توخالی با موضوع انسان خلق کرده است.

علیخان عبداللهی؛ که بیشتر با مجسمه های ساخته شده از پاپیه ماشه شناخته شده است، در آثارخود، موجودات اساطیری و مفهومی را با فرم های اغراق آمیز و تلفیقی به نمایش می گذارد که ما را به یاد اسفنکس های مربوط به تمدنهای کهن اولیه می اندازد. هنرمند با سفر به اعماق تاریخ، ریشه های تاریخی اجدادش را کنکاش کرده و نشانه های بازخوانی شده را در قالبی جدید و ریشه دار با مخاطب به اشتراک گذاشته است.

logo-samandehi