آلبوم عكس كاخ گلستان؛ یادداشتی از علی فرامرزی در روزنامه اعتماد


فرهنگ حوزه وسیعی است كه در آن زیرگروه‌ها و رشته‌های مختلفی كه تولید اندیشه می‌كنند را شامل می‌شود. اینكه برای بیان و خلق آثار خود فعالان این سپهر بشری از كدام ابزار و وسیله استفاده می‌كنند و بهره می‌جویند خود نشان‌دهنده وسعت و تنوع عرصه اندیشگی و خلاقیت انسانی است؛ از این روی هر اتفاق در هر شكلی از حوزه فرهنگی هر جامعه به‌ گونه‌ای ارگانیك و قابل فهم به سایر رشته‌های این پهنه وسیع مربوط می‌شود. از این روی گم شدن و ناپدید شدن آلبوم عكس موزه كاخ گلستان می‌تواند اینچنین فعالان حوزه تجسمی، یا هر شاخه دیگر هنری و فرهنگی را متاثر كند و به واكنش وادارد. اگرچه این مجموعه عكس‌های خاص از ویژگی و موقعیتی برخوردار است كه می‌توان از زاویه‌های بسیاری به آن پرداخت و مورد تحلیل قرار داد ولی اگر بخواهیم از یك موقعیت تاریخی و بیانی به آن بنگریم باید یادمان باشد كه این مجموعه عكس‌ها توسط شخصی گرفته شده است كه آورنده هنر عكاسی به ایران بوده است و از حامیان بسط و گسترش آن؛ آن‌هم همزمان با آمدن و خلق این هنر در زادگاه خود یعنی اروپا بوده است؛ آن‌هم به‌وسیله یك پادشاه كه برحسب اتفاق به این هنر علاقه‌مند می‌شود و آن هم به گونه‌ای كه خود شخص شاه اقدام به گرفتن عكس‌هایی می‌كند كه عكاسی از آن محیط ویژه برای كس دیگری امكان‌پذیر نبوده و به همین دلیل می‌تواند از یك نگاه بصری بسیاری نكته‌های جامعه‌شناسی، مردم‌شناسی و... از آن دریافت كرد و مورد تحقیق قرار داد. گم شدن چنین مجموعه مهم و باارزشی بیش و پیش از همه باید انجمن عكاسان و هنرمندان این رشته را به دقت و حساسیت وا دارد. اگرچه اقدام به موقع گالری‌داران و جامعه تجسمی بسیار به‌موقع و بجا بوده است و می‌تواند گویای زنده و هوشیار بودن مجموعه فرهنگی و هنری جامعه باشد ولی امید است كمیسیون محترم فرهنگی مجلس نیز به وظیفه فرهنگی خود عمل كند و با پیگیری خود موجبات بازگشت این گنجینه فرهنگی، تاریخی و هنری را فراهم آورد.

در عصر گسترش ارتباطات و وفور وسایل ارتباط جمعی و در جایگاهی كه هنرهای تصویری از جمله عكس و عكاسی یافته است و خوانشی كه انسان معاصر می‌تواند از تصویر دریافت كند بسیاری را بدین نتیجه رسانده است كه حوزه تصویر در بین كاربران اینترنت بر سایر شكل‌ها و ابزارهای فرهنگی پیشی گرفته است و عمومیت و كاربردش در بین خصوصا كاربران جوان آنقدر واضح و مسلم است كه لزومی برای بازگویی آن باقی نمی‌گذارد؛ از این‌روست كه اندوخته‌های تصویری امروزه گنجینه‌هایی هستند كه شاید بتوان گفت از بسیاری از آثار نوشتاری چه در زمان حال، یا در آینده از گنجینه‌های بسیار با ارزشی هستند كه باید و لازم است كه نسل حاضر از آن تا سرحد امكان پاسداری و نگهبانی كند. امروزه دیگر یك آلبوم عكس دوره ناصرالدین‌شاهی یك بازمانده تفننی گرفته شده به‌وسیله یك پادشاه دوره‌ای از تاریخ این سرزمین فقط نیست بلكه با خوانش‌ها و نقدها و بررسی‌هایی كه از زوایای گوناگون اعم از جامعه‌شناسی، تاریخی، فرهنگی و هنری بر هر یك از آن مجموعه می‌توان انجام داد آن را به گنجینه‌ای از گذشته رفته بر این سرزمین تبدیل كرده است كه نمی‌توان برآن قیمتی مادی نهاد. این سرزمین به ‌دلیل دارا بودن پیشینه عظیم تاریخی و فرهنگی از چنان چسب چسبنده حس همبستگی دینی و ملی برخوردار است كه هر گونه لطمه و خدشه‌ای بر آن می‌تواند آن ناخودآگاه جمعی سرزمینی را تا حد عمیقی خدشه‌دار كند و از این زاویه نیز نبود، یا احتمالا گم شدن یك مجموعه عكس مزبور به چنین هویت تاریخی نه فقط از نظر هنری یك ضایعه است كه از جانب همبستگی ملی نیز یك اتفاق ناگوار است كه ما نمونه دیگری از آن ‌را در موضوع دماوند كوه شاهد بوده‌ایم. به عنوان یك هنرمند حوزه تجسمی به‌ خوبی چنین احساس‌های منفی ناشی از كم‌توجهی به عرصه‌های تصویری و تجسمی را می‌توانم دریابم و حس كنم و شكی نیست كه دیگر فعالین عرصه فرهنگی و هنری نیز با حال و حسی از نادیده انگاشته شدن و مظلومیت روبه‌رو خواهند شد. انسان در خلق تصویری از یك گذشته تاریخی و نبود ایماژهای مشترك تصویری به خلق كابوس‌های برخاسته از خشم و نفرت درخواهد افتاد كه چنین ذهنیتی می‌تواند آبستن بسیاری از رفتارهای پرخاشگرانه فردی و اجتماعی شود؛ كنش‌هایی‌ كه در آن تخریب و انهدام حرف اول را می‌زند.

به قلم: علی فرامرزی

logo-samandehi