چیستی هویت هنری
به قلم علی فرامرزی
هویت و چیستی آن یا چگونگی شکلگیری و تأثیرگذاریاش بر کنشها و واکنشهای انسان معاصر از مباحث گسترده و دامنهداری است که خصوصا در سدههای اخیر به موضوع اصلی حوزههای انسانشناسی، جامعهشناسی، روانشناسی و... درآمده است. اگرچه عرصههای فلسفی و معرفتی از زمانهای دور درگیر مبحث هویت و چگونگی شکلگیری یا ساختار آن بودهاند، ولی این بحثی بوده بیشتر نظری و مخصوص گروه متفکر جوامع و کمتر در عرصههای عینی اجتماع و زندگی فردی افراد ظاهر میشد و تأثیر میگذاشت. تعدد نظریات در عرصههای مختلف شناختی درباره هویت بهگونهای است که حتی در یک حیطه همچون فلسفه نیز گاهی آرا در تضاد و تفاوت با یکدیگر قرار میگیرند. بهطور مثال در فلسفه یونانی عقیده کلی بر این است که هرگاه چیزی مثل سنگ در شرایط و اوضاع گوناگون همان چیز (سنگ) باقی بماند، به طوری که همواره به عنوان «سنگ» قابل تشخیص باشد، آنگاه دارای هویت سنگ است. این نظریه را چنانچه با رأی ملاصدرا درباره هویت مقایسه کنیم، میگوید «هویت موجودات عین تغییر و تجدد است اگرچه این تغییر سریع یا کند باشد» و از طریق همین تغییر به اثبات خدا راه پیدا میکند. در جامعهشناسی هویت یک فرد را مجموعهای از خردههویتها میدانند و آن را امری کلی و یکپارچه نمیبینند و در حقیقت به هویتهای متفاوتی تقسیم میکنند؛ بهگونهای که برای مثال شخصیت یک فرد از مجموعهای از باورها و هویتهای متفاوت تشکیل شده، مثلا یک فرد ممکن است دارای صفاتی همچون یک شهروند، یک هموطن، پدر، کارگر، همسایه و... باشد و زمانی پدیده بحران هویت به وجود میآید که این خردههویتها در تضاد با یکدیگر قرار میگیرند و به بیان هنری «کمپوزیسیون» آنها در هم بریزد و هنگامی یک جامعه در مسیر سالم حرکت میکند که هریک از این مجموعهها جایگاه درست و کافی خود را در کمپوزیسیون بهدست آورده و توانسته باشند به یک هارمونی و هماهنگی دست یابند. از همین رو است که در جوامعی که بر یکی از وجوه این ترکیببندی بیش از حد و بدون درنظرگرفتن ابعاد دیگر هویت افراد آن جامعه تأکید و پافشاری میشود، بحران هویتی حادث میشود. واضح است که در گذشته چون عناصری مانند سنتها و باورها کمتر مورد شک و تردید قرار میگرفتند و بیشتر به عنوان امری پذیرفتهشده عمل میکردند و در نتیجه کنشهای انسانی را شکل میدادهاند، کمتر بحرانهای هویتی بهوجود میآمد. امروزه موضوعی با عنوان بحران هویت و پیامدهای آن به شکل عام و تقریبا همهگیر، مسئله انسان معاصری است که بهدلیل وسایل راحت سفر و خصوصا اختراع ابزارهای ارتباط از راه دور به خصوص اینترنت بهگونهای پیوسته و دائمی در حال دادوستد فرهنگی با دیگر نحلههای فرهنگی و گروههای اجتماعی و سیاسی است. بحرانهای هویتی در بین هنرمندان بیش از سایر لایههای اجتماعی نمود و حضور عینی دارد؛ چراکه در دیگر اقشار اجتماعی هویت ممکن است چندان حضور مستقیم و تعیینکنندهای در حاصل و محصولات آنان و بازده کار روزانه نداشته باشد و نقش تعیینکنندگی بازی نکند ولی در آثار هنری شخصیت و هویت خالق اثر به گونهای مستقیم تعیینکننده و تأثیرگذار است و شکل و محتوای اثر را تعیین میکند. از همین رو است که با بررسی جامعهشناسانه و روانشناسانه آثار هنری هر دوره تاریخی میتوان به انگیزهها و علل خلق آن آثار به لحاظ اجتماعی یا روانی آنها نزدیک شد و مورد تحلیل قرار داد.
هویت هنری و نقش ناظر
در لغت معنای اثر را بر دو وجه وجودی و محتوایی تعریف کردهاند. در بُعد وجودی، آن را واقعیتی عینی و هستییافته همچون هر پدیده دیگری که موجود است، میبینند و در تعریف آن گفته شده: جای پا و رَد. ازآنجاکه «جای پا و رد» هر دو واقعیتی عینی هستند واضح است که در این بُعد هر اثر هنری پدیدهای است متکی بر خود و موجود. یعنی چه دریافتکننده داشته باشد یا فاقد آن باشد، به خودی خود وجود دارد و چون موجود است، در امتداد زمان به هستی خود به گونهای یکسان ادامه میدهد. اما در تعریف دیگر اثر هنری که به لحاظ محتوایی و اتفاق فرهنگی آورده شده، گفته شده: خاصیت و فایده. در این معنی کلمات «خاصیت و فایده» واضح است که باید بر کسی یا چیزی واقع شود تا بتواند موجود باشد. بهطور طبیعی درخصوص آثار هنری محتوای اثر معطوف به انسان است. یعنی تا زمانی که دریافتکنندهای به نام انسان وجود نداشته باشد، آثار هنری و فرهنگی در بُعد محتوا و مفیدبودن الکن و بلااستفاده میماند و صرفا حضوری فیزیکی است که مربوط به تعریف حوزه فیزیک از نقطهنظر بُعد است و در نتیجه «بُعد هنری» شکل نمیگیرد، بهطور مثال چنانچه یک عکس در جایی قرار گیرد که هیچ بینندهای در هیچ زمانی نداشته باشد، آیا میشود آن را به صرف موجودبودن یک حضور فرهنگی نامید و برای آن فایدهای قائل بود؟ اگر یک رمانی تا ابد خوانده نشود یا یک اثر موسیقی هرگز نواخته نشود و به گوش شنوندهای نرسد، آیا توانسته خاصیتی داشته باشد؟ از همین زاویه است که موضوع -بُعد- در عرصههای هنری و فرهنگی با دیگر ساحتهای هستیشناسی کاملا متفاوت یا مستقل است که البته باید در جایی دیگر به آن پرداخت. درحقیقت به همان دلیل که در بالا آمد، از این نقطه به بعد است که موضوع ناظر و دریافتکننده در پدیدههای هنری و فرهنگی و تأثیر آن در تشکیل -بُعد هنری- مطرح میشود و مورد بحث و نظر قرار میگیرد. وقتی موجودبودن و حضور پدیدهای موکول و مشروط به موجود دیگری میشود، چگونگی آن موجود دریافتکننده و نحوه انتقال، مسئلهای مهم و تعیینکننده میشود و از آنجا که برای ارزیابی و تعریف امور محتوایی معمولا هیچگونه حد و مرز و باید و نباید از پیش تعریفشده و معینی وجود ندارد و حتی معانی موجود در یک مقطع زمانی در دورههای زمانی دیگر تغییر میکنند و تحول مییابند، این کشمکش و دریافت درخصوص پدیدههای هنری به مراتب شدیدتر و وابستهتر به چگونگی ناظر یا همان دریافتکننده است؛ چراکه بخشی از هویت هنری و مشارکت ناظر در پدیدآمدن یک اتفاق هنری یا فرهنگی به احساس و دانش مخاطب وابسته است و واضح است که احساس در انسانها متغیری است که به فاکتورهای بسیاری وابسته است و از آنها تأثیر میپذیرد و از همین زاویه است که میتوان با دیدگاه ملاصدرایی به پدیدههای هنری نگریست و تغییر و تحول را عاملی مهم و تعیینکننده در آثار هنری و فرهنگی به حساب آورد و رأی بر عدم قطعیت در اتفاقات هنری داد؛ چراکه آن وجه بهظاهر عقلانی دریافت مخاطب به عوامل و متغیرهای بسیاری ارتباط دارد و وابسته به آنهاست.
ناظر درونی
بحث نقش ناظر در اثر هنری از مباحث فلسفی معاصر است و معمولا منظور ناظر بیرونی است. همه گفتههای بالا از این رو آمد که به این نکته مهم برسیم که در مورد خلاقیتها و محصولات برخاسته از آن بهویژه آثار هنری ما با دو ناظر روبهرو هستیم؛ دو ناظر که گاه میتوانند از نظر سلیقه و انتخاب به هم نزدیک و گاه بسیار دور از یکدیگر یا حتی در تضاد با یکدیگر باشند؛ چراکه یکی ذهنی و دیگری بیرونی و کاملا عینی است. اولی در ذهن خالق اثر است و در تمام مدت خلق آن محصول هنری حاضر و ناظر آن پروسه آفرینش است آنهم نه ناظری صرفا نظارهگر و بیطرف بلکه فعالی است که بهطور پیوسته در حال اعمال نظر، قانونگذاری و باید و نباید است و دومی در بیرون است که همان دریافتکننده محصول هنری است.
شخصیت هنری
ناظر درونی همان هویت و شخصیت هنری هنرمند است که از بسیاری نیازها، عوامل و فاکتورهای پنهان و عیان یا به بیان روانشناسانه خودآگاه و ناخودآگاه شکل پذیرفته و موجودیت یافته است. ازجمله عناصر تشکیلدهنده این ناظر الگوهای ذهنی هستند که هنرمند به گونهای عامدانه یا ناخودآگاه برمیگزیند و در ذهنیت خود آن را بهطور مداوم بازتولید میکند. این مدل ذهنی تشکیل شده از تصویر و تفسیری که به شکل کلمه، ذهن او ممکن است از معلم، خانواده، سبک هنری، منتقد، گروه خاص اجتماعی یا اقتصادی یا سیاسی شکل داده باشد. گاه هنرمند ناظر ذهنی خود را اکثریت جامعه برمیگزیند و تلاش میکند تا با صفات نسبت دادهشده به آنها یا قضاوت و نظر آنان اثر خود را سامان بخشد تا در نهایت محصول هنری موردقبول و وثوق آنان قرار گیرد به گونهای که آن لایه اجتماعی بتواند با آن همذاتپنداری کند و بپذیرد. اینکه آیا لازم و ضروری است که هنرمند بتواند ناظر ذهنی خود را بشناسد و بر آن خودآگاهی یابد یا خیر و آیا چنین خودآگاهیای میتواند کمکی به کمیت یا کیفیت محصولات هنری کند یا بیتأثیر است، بحث بسیار گسترده و پردامنهای میتواند باشد که ابعاد مختلفی از وجود و حضور انسان را در عرصه خودشناسی و تأثیر آن بر هستیشناسی انسان دربر میگیرد؛ ولی آنچه به نظر میرسد ضروری است، دیدن و خودآگاهی بر ناظر یکی از فوایدش این است که هنرمند را کمک میکند تا از توجیهگریها و تعبیر و تفسیرهای بیفایده و گاه گمراهکننده، خود یا مخاطبش را برهاند؛ همان تفسیرگری و توجیهگریهایی که اگر صرفا ذهنی و درونی باشد و تناسبش با واقعیت عینی از دست برود، تبدیل به توهم میشود و میتواند منجر به پریشانفکری و پریشانگویی هنرمند شود و برعکس اگر هنرمند بتواند به ناظر ذهنیاش در طول پروسه خلق اثر خودآگاهی یابد و بر آن اشراف داشته باشد، به گونهای مثبت و فعال از حالت مقلدبودن و تأثیرپذیریهای ناخواسته و از سر ناچاری رهایی مییابد و به هنرمندی مستقل و خودخواسته دست مییابد و از همین مسیر به شناخت خود و عناصر تأثیرگذار بر شخصیت کنونیاش خودآگاه میشود.
منبع: روزنامه شرق