اثر دالی در موزه هنرهای زشت

در دوره جدید مفهوم هنر، دموکراتیک تر شده است؛ به طوری که حتی می‌تواند دربرگیرنده آثار هنری زشت هم باشد. در واقع آنچه امروز مورد قضاوت قرار می‌گیرد فقط خود اثر خلق شده نیست، بلکه زمینه‌های سیاسی و اجتماعی آن هم مورد توجه قرار می‌گیرد.

به گزارش گالری آنلاین به نقل از تابناک، الجزیره با نگاهی به موزه‌ هنرهای زشت در آمریکا نوشته است: در ایالت ماساچوست آمریکا می‌توانید چندین موزه هنرهای زیبا را تماشا کنید اما در کنار این موزه‌ها یک موزه عجیب هم به چشمتان می خورد، موزه هنرهای زشت (MOBA).

اسکات ویلسون ـ تاجر عتیقه ـ و دوستش جری رایلی این موزه هنری عجیب را در سال ۱۹۹۴ راه اندازی کردند. در حال حاضر این موزه سه شعبه در ماساچوست دارد.

موزه هنرهای بد یا موبا تنها موزه‌ای است که شرط نمایش آثار هنری در آن این است که زشت و بد باشند! حتی اگر خود هنرمند به عمد اثرش را زشت خلق نکرده باشد، آثار نمایش داده شده در این موزه با معیار زیبایی تطابقی ندارند.

«لوسی در باغ گل‌ها» اثر هنرمندی ناشناس در موزه (MOBA)


الجزیره در ادامه این گزارش به بررسی هنر مدرن و نمایش زشتی‌ها در آثار هنری که در گذشته متداول نبود، پرداخته و با طرح پرسشی پرتکرار آورده است:

اما اینجا سوالی پرتکرار مطرح می‌شود؛ آیا زیبایی معیارهای مشخصی دارد یا موضوعی است که تنها به سلیقه و ذوق بیننده بستگی دارد؟

بشر از ابتدای پیدایش هنر، انتظار زیبایی و شکوه را از آثار هنری داشت و پیوسته به آثار هنرمندانی که زیبایی را به نمایش می‌گذاشتند علاقه نشان می‌داد. این نگاه کلاسیک به هنر تا قرن‌ها ادامه یافت اما از اوایل قرن هجدهم دنیای هنر تغییرات مهمی به خود دید. با ظهور دوربین‌های عکاسی که به راحتی صحنه‌های حقیقی را به ثبت می‌رساندند، دیگر نیازی نبود که نقاشان هم آنچه می‌دیدند را ترسیم کنند زیرا این کار را عکاسان به راحتی انجام می‌دادند!

در این دوره مکاتب هنری ظهور پیدا کردند که سعی داشتند ارتباط هنر با رئالیسم را قطع کنند و هنرمند را به سویی ببرند که دست به کار خارق العاده‌ای بزند که از دست عکاسان ساخته نبود. مکاتب هنری مثل کوبیسم، سورئالیسم و اکسپرسیونیسم هنرمندان را از چهارچوب هنر کلاسیک رهانیدند و به او امکان خلق آثاری ورای دنیای مادی را دادند. یعنی ترسیم چیزی که انسان‌ها با چشم مادی قادر به دیدنش نبودند.

تابلو «تداوم حافظه» اثر سالوادور دالی


با ظهور عکاسی چهره هنر تغییر پیدا کرد و طی جنگ جهانی معنای هنر و معیارهای زیبایی شناسی نیز رنگی دیگر به خود گرفت. هنرمند در آثارش بیش از آنچه در واقعیت می‌دید، درونش را منعکس می‌کرد و درون هنرمند نیز تحت تاثیر شرایط اطرافش شکل می‌گرفت. پس از آنکه هنرمندان به سمت ترسیم حالات درونی شان بر تابلوهای نقاشی رفتند، میل به منحصر به فرد بودن در آنان ایجاد شد بدین ترتیب که هر هنرمند سعی می‌کرد اثری متفاوت از هنرمندان دیگر خلق کند.

فیلسوفان و منتقدان هنر را بازتعریف کردند و بوم سفید نقاشی به صحنه‌ای تبدیل شد که هنرمند می‌توانست آزادانه و فارغ از سنت‌های محدودکننده پیشین، افکار و احساساتش را به نمایش بگذارد.

از آن پس بسیاری از هنرمندان برای اینکه واکنش‌های احساسی قوی را در مخاطبانشان برانگیزند، تصاویری زشت یا واقعیت‌های تلخ زمان خود مانند مرگ و بیماری را ترسیم می‌کردند.

اکنون و بعد از گذشت سال‌ها از این انقلاب هنری، دیگر هنر فقط در خدمت ارائه زیبایی‌ها نیست. هنرمند نمی‌تواند به کشیدن مناظر طبیعی زیبا و گل‌ها و پرندگان مشغول باشد در حالی که در اطرافش جنگی بر پاست. او نمی‌تواند در جامعه‌ای که مردمش با فقر و گرسنگی دست و پنجه نرم می‌کنند فقط به فکر آفرینش زیبایی باشد. تابلو «سیب زمینی خورها» اثر معروف ونسان ون‌گوگ ـ نقاش مشهور هلندی ـ اثری است که با زشتی خود زیبایی می‌آفریند. افراد درون نقاشی ون گوگ زیبا نیستند، اما انعکاس واقعیت تلخ در این تابلو نقاشی، اثری زیبا و ماندگار از آن ساخته است.

«سیب زمینی خورها» اثر ونسان ون‌گوگ

logo-samandehi