معاصریت دم‌دستی ؛ یادداشتی از علی فرامرزی در روزنامه شرق


سرانجام سهل‌انگاری‌های برخاسته از «معاصریت دم‌دستی» صدای استادان را هم درآورد؛ به‌گونه‌ای که چهار نفر از معروف‌ترین گرافیست‌های ما هم وقتی می‌خواستند یک فراخوان به نام قلب تهران را داوری کنند، از این‌همه ساده‌انگاری و لودگی فریادشان به هوا برخاست. به این اسامی دقت کنید: ابراهیم حقیقی، مصطفی اسداللهی، قباد شیوا، بهرام کلهرنیا و ... گمان نکنید فقط همین چهار نفرند؛ بقیه پیش‌کسوتان هم در گفت‌وگوها مکررا از این‌همه تولیدات یک‌شبه و سهل‌الوصول گله‌گذاری و تأسف‌های فراوان دارند.

اجازه بدهید قبل از هر چیز قسمت‌هایی از گفته‌های این عزیزان را بیاورم:
ابراهیم حقیقی: با توجه به زمان کافی که طراحان گرافیک برای ارسال اثر داشتند، انتظارم بالاتر از این آثار بود که فرستادند... . مشکلی که برای جوانان طراح گرافیک به وجود آمده است کلی است؛ چنان سهل‌انگار شده‌اند که به‌جای اینکه بروند اصل اثر را در مکان درست آن بیابند، سراغ اینترنت می‌روند. این معضل گریبان طراحان گرافیک را گرفته است... .
مصطفی اسداللهی: شرکت‌کنندگان به بخش‌های محتوایی دقت لازم را نداشته‌اند و آثار کیفیت بالایی ندارد. طراحان گرافیک جوان امروز کمتر جست‌وجوگرند، بیشتر سطحی‌نگرند و از اولین و نزدیک‌ترین چیزهایی که در دوروبرشان ممکن است پیدا شود یا از حافظه روزمره برای طراحی استفاده می‌کنند.
قباد شیوا: آثار طراحی گرافیک جوان، فرش ماشینی است، فرش نیست.
بهرام کلهرنیا به‌عنوان دبیر بخش پوستر هم نقدهای بیشتری به قسمت‌های مختلف این فراخوان دارد... .
البته این معضل تنها در گرافیک نیست. کافی است در یک روز جمعه سری به گالری‌ها بزنید تا از انبوه کارهای دم‌دستی با ایده‌هایی دم‌دستی‌تر با احساسی از مورد لودگی قرارگرفتن به خانه برمی‌گردید. گاه آن‌قدر آنچه بر دیوار آویخته شده یا بر سطح زمین قرار گرفته خالی از هر نوع ایده خلاقانه است که تو در می‌مانی که این انتخاب برای نمایش را به چه چیز تعبیر کنی و از خودت سؤال می‌کنی که این برگزارکننده کوچک‌ترین احساس مسئولیتی نسبت به وقتی که دعوت‌شدگان یا بینندگان نمایشگاه صرف کرده‌اند، داشته یا خیر!!
کافی است نوشته‌ای به نام استیتمنت نامفهوم‌تر و بی‌سرانجام‌تر درباره نمایشگاه نوشته شود تا بیننده را وابدارد همه بی‌محتوایی اثر را حمل بر عدم درک و کم‌سوادی هنری خود بداند و با اینکه احساسش می‌داند که خبری نبوده است، ولی ذهنش استدلال کند که شاید بوده است، ولی تو درنیافتی.
اگر معاصریت به معنای اینجا و اکنون‌بودن است، پس در جهانی که این‌همه متن‌ها و تصویرها هرروز به انسان‌ها هجوم می‌آورند، این آثار دم‌دستی که حاصل اولین لایه ذهن هر انسانی می‌تواند باشد، کجایش خلاقیت است و چطور ذهن بیننده را می‌تواند درگیر کند!؟
اگر معاصریت به معنای توجه به محتواست و رساندن پیام هدف است و در نتیجه تکنیک را برای رساندن پیام به هر شکلی می‌توان استفاده کرد، پس این‌همه ایده‌های دم‌دستی برخاسته از تحلیل اولین لایه‌های تفکر که می‌تواند به ذهن هر کسی خطور کند، چگونه به‌عنوان خلاقیت ناب سعی می‌شود به خورد جامعه داده شود!؟ در گذشته هنر گرافیک ازجمله رشته‌های تجسمی بود که به‌لحاظ تفکری و تولید لایه‌های عمیق‌تر تحلیل نقشی بسزا در عرصه تجسمی ما بازی می‌کرد، حال می‌بینیم که چگونه صدای استادان این رشته هم از این‌همه تولیدات سهل‌انگارانه درآمده است.
البته ناگفته نماند که کم نیستند نمایشگاه‌هایی از استادان صاحب‌نام که می‌روی و به‌خوبی می‌بینی که کل آثار در یک یا دو هفته به‌وجود آمده‌اند و آنجاست که از خودت می‌پرسی پس این جوانان از که بیاموزند.

منبع: روزنامه شرق

logo-samandehi