آغداشلو:گاهی مدرس هنرمندانی مانند خودش پرورش میدهد / آموزش هنر در گالری ماه مهر مرور شد
به گزارش گالری آنلاین به نقل از هنرآنلاین در این نشست که در موسه ماه مهر برگزار شد در ابتدا آیدین آغداشلو با نگاهی تاریخی به مقوله هنر در ایران و مسائل آموزشی در نظام سیستماتیک و آزاد، گفت: در ابتدا فعالیتهای هنری ایرانیان به کارگاههای خانوادگی محدود میشد. به مرور اصناف شکل گرفتند و بعد از آن کارگاههای به اصطلاح دانشگاهی در این زمینه مشغول به فعالیت شدند.
وی در این باره ادامه داد: البته آن طور که انتظار میرود صنف هنر شکل نگرفت مگر در دوره ناصرالدین شاه؛ در این دوره هنرمندان تصمیم گرفتند در زمینه هنر به منافع جمعی دست پیدا کنند. در این بین میتوان به خانواده طاهری اشاره کرد که به مدت 300 سال در زمینه کاشیکاری فعالیت کردند یا خانواده وصال شیرازی در دوره قاجاریه. بعد از این دوره با راه اندازی مدرسه دارالفنون شاهد یک سری تغییرات بودیم.
این هنرمند برجسته همچنین درباره مخاطره سلیقهسازی و تبدیل هنرجویان به هنرمندانی با تعاریف خود، گفت: در کلاسهای آموزشی چه در دانشگاه و چه در موسسات خصوصی گاهی مدرس هنرمندانی تولید میکند که مانند خودش هستند و میترسد که معنای خود را از دست بدهد. من در دوره پس از انقلاب مهمترین وظیفهای که برای خود قائل شدم این بود که به هنرجو بفهمانم هنر مقوله جدی و شریفی است. در مرحله بعد خودم را از مقوله برنامهریزی در حوزه آموزشی و فرهنگی به طور کلی جدا کردم.
وی ادامه داد: به طور کلی ما به دنبال عیوب این سیستم هستیم، اما باید نگاه گستردهتری به این مقوله داشته باشیم. به جای اینکه صرفا نگاه انتقادی به دانشکدههای هنر داشته باشیم باید به این مساله زیربناییتر بپردازیم. از طرف دیگر در آموزش استاد بیش از اینکه به هنر توجه داشته باشد به تکثیر خودش میپردازد. این ترس از مرگ است مرگ معنا و اندیشه.
مهدی حسینی، مدرس دانشگاه نیز درباره تاریخچه آموزش هنر اظهار داشت: اولین قدم در این زمینه را صنیعالملک با راهاندازی یک مدرسه برداشت تا کمکم فعالیتهای هنری از شکل کارگاهی و سنتی به فعالیتهای آکادمیک تبدیل شود. سپس مدرسه دالفنون و بعد هم مدرسه صنایع مستظرفه به فعالیت در این زمینه پرداختند.
این هنرمند و مدرس دانشگاه ادامه داد: در اواخر قرن 13 با انتقال حکومت از قاجار به پهلوی با اینکه در زمینههای مختلف شاهد پیشرفت بودیم اما نام مدرسه هنر به مدرسه صنایع قدیمه تبدیل شد که این خود جای سوال دارد. در آن مدرسه هم صرفا منبتکاری، تذهیب، کاشیکاری و گچبری تدریس میشد. در واقع نه تنها رویکرد که شیوه تدریس هم به شکل سنتی ادامه یافت در حالی که کشورمان در زمینههای مختلف مانند صدور شناسنامه، راه آهن، پست و ... در حال رشد بود.
حسینی با اشاره به راهاندازی مدرسه هنرهای تزیینی اظهار داشت: در این حوزه تحول در سال 1339 رخ داد یعنی زمانی که مدرسه هنرهای تزیینی برپا شد. در این مدرسه افرادی چون اکبر تجویدی، بیژن صفاری، عیسی بهنام، احمد مقدم، صادق کیا و کریم امامی برنامه نوینی را تنظیم کردند و اتفاقا از این مدرسه جنبش سقاخانه ظهور میکند چرا که از جمع 7 نفره پایهگذاران این جنبش، 5 نفر از این مدرسه فارغالتحصیل شدند.
وی تصریح کرد: جریان آموزش مانند بسیاری دیگر از جریانات شکل پوپولیستی پیدا کرده است. نهادها تنها برای افزایش آمار به کسانی که لیسانس نقاشی میگیرند مجوز راهاندازی آموزشگاه میدهد یا مثلا در میان 346 گالری مجوزدار در تهران چند گالری فعال داریم. دانشجویانی که امروز فارغالتحصیل میشوند فردا آموزش را آغاز میکنند در صورتی که در دوره هنرجویی ما، جدای از آموزش هنر، شخصیت اساتید برایمان آموزنده بود. در چنین شرایطی میبینیم که اگر استاد در دانشگاه علاقهمند باشد، علم و قدرت انتقال داشته باشد میتواند تاثیرگذار باشد در غیر این صورت دانشجو هیچ چیزی در این پروسه فرا نمیگیرد.
سعید روانبخش نیز گفت: در دورهای برای گروههای سنی مختلف طراحی موفقی شکل گرفت. کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، دانشگاه و سایر کانونهای خصوص، اما پس از پیروزی انقلاب، در این پروسه فاصلهای افتاد در حالی که شاید اگر همان روند پیشین ادامه پیدا میکرد نیازی به مراکز خصوصی نبود اما شرایط به گونهای پیش رفت و نظام آموزشی به قدری ناکارآمد شد که دانشجویان آموزش را از استاد دریافت میکردند تا سیستم آموزشی دانشگاه. در واقع دانشگاهها استاد محور هستند به همین دلیل در کنار دانشگاهها، دانشجو به موسسات خصوصی مراجعه میکند تا آنچه در این روند به آن احتیاج دارد را دریافت کند.
وی همچنین با اشاره به اینکه درکنار اساتید خوب به دانشجوی خوب هم نیاز است، اظهار داشت: بسیاری از دانشجویان با اطلاعات پایین، رشتهای را انتخاب میکنند اما در بدو ورود به دانشگاه متوجه اشتباهشان میشوند و تلاش میکنند تا تغییر رشته دهند این در حالی است که چنین اتفاقی معمولا نمیافتد. ما باید مشاورانی داشته باشیم تا دانشجو در این زمینه راهنمایی شود تا بداند چه موسسهای برود، چه رشتهای را انتخاب کند.
این استاد دانشگاه در ادامه افزود: دانشجویانی که راه ورود به دانشگاه برایشان سخت است جذب آموزشگاهها میشوند. از طرف دیگر در آموزشگاهها با فضاهای نمایشگاهی راحتتر ارتباط برقرار میکنند. همچنین سرعت تاثیرگذاری تصمیمگیریها در سیستم دانشگاهی نسبت به شورای تصمیمگیری در آموزشگاهها بسیار کندتر است.
بهرنگ صمدزادگان هم با اشاره به اینکه خودش محصول همین دوران آموزشی است، اظهار داشت: کسانی که دوران هنرستان را با شور پشت سر گذاشتهاند در ورود به دانشگاه دچار نوعی توقف میشوند. در واقع با شوکی مواجه میشوند چرا که سرعت و میزان اطلاعاتی که در دانشگاه دریافت میکنند نسبت پایینی با یکدیگر دارند و این یک مشکل است. هنر ایران مساله را گم کرده است. ما در ساختار آموزشی نمیدانیم که قرار است هنردوست را جذب کنیم و به هنرمند تبدیل کنیم یا هنر دوست ایجاد کنیم و آن را به هنر شناس و یک درصد کوچکتری به هنرمند تبدیل کنیم. در این جاست که سیستم آموزشی آکادمیک دچار نوعی گمگشتگی میشود. دانشجو در دانشگاه یک سری مهارتها را آموزش میبیند و یک سری اطلاعات نظری میگیرد بدون اینکه بداند این اطلاعات برایش چه سودی دارد.
وی در اینباره ادامه داد: در واقع در سیستم آموزشی، روششناسی وجود ندارد. استاد در بسیاری از مقاطع آموزشی و در سیستم آموزشی آزاد حتی نمیداند برای چه سر کلاس میرود. این اولین و زیربناییترین آسیب برای هنر کشورمان است. این هنرمند با اشاره به اینکه باید میان معلم خوب و شاگرد خوب توازن وجود داشته باشد، گفت: معلم توقع ایجاد میکند، دانشجو هم همینطور، در حالی که در فضاهای آموزشی بیشتر به مسائل سطحی بسنده میشود. معلم و دانشجو باید به تالیف زبان فکر کنند. در این حالت استاد محوری منتفی میشود. دانشجو باید فرهنگ را بشکند اما در دانشگاهها میبینیم که دانشجویان معمولا اساتیدی را بیشتر قبول دارند که از جانبشان بیشتر تایید میشوند. اگر در دانشگاهها به اهمیت زبان تاکید شود آن وقت است که جریان آموزش هنر خروجی خواهد داشت.